هست و نیست

چون هست به هرچه هست نقصان و شکست 

چون نیست ز هرچه هست جز باد به دست

پندار که هرچه هست در عالم نیست 

انگار که هرچه نیست در عالم هست 

-خیام

کون و مکان

ز همه خلق رمیدم، ز همه بازرهیدم

نه نهانم نه پدیدم چه کنم کون و مکان را

-رومی

‏‎من به کجا

‏‎اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

‏‎اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

آمده‌ام

‏‎آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان

‏‎تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم